جدول جو
جدول جو

معنی گذران کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گذران کردن
گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
تصویری از گذران کردن
تصویر گذران کردن
فرهنگ فارسی عمید
گذران کردن
(زَ سِ تَ دَ)
زندگی کردن. روز را بسر آوردن. زندگی را طی کردن: با مواجب کمی گذران میکند
لغت نامه دهخدا
گذران کردن
زندگی کردن، معیشت داشتن امرار معاش: با مواجب کمی گذران میکند
تصویری از گذران کردن
تصویر گذران کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جبران کردن
تصویر جبران کردن
تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
خراب کردن، منهدم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذاره کردن
تصویر گذاره کردن
عبور کردن، گذشتن، عبور دادن، گذراندن، برای مثال ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی / که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب (مسعودسعد - ۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
کنایه از کسی را از راه راست منحرف ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ نَ / نِ کَ / کِ دَ)
دشوار کردن. سخت کردن. مشکل کردن:
بدان ره که گفت اوسپه را بران
مکن بر سپه کار رفتن گران.
فردوسی.
، سنگین کردن. ثقیل کردن. وزین کردن:
خون ریز این (خزان) قنینۀ می را گران کند
خون ریز آن ترازوی طاعت کند گران.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
خراب کردن بایرساختن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی را از راه خویش منحرف ساختن اضلال، از طریقه صواب منحرف گردانیدن اغواء، از دین حق منحرف ساختن اضلال
فرهنگ لغت هوشیار
گریانیدن: ور بخواهی و را دو بوسه زنی او بخندد ترا کند گریان. (امیر ابوالمظفر محتاج چغانی)
فرهنگ لغت هوشیار
سنگینی کردن، تولید ناراحتی کردن: و علامت خلط بلغمی آنست که ملازه دراز شود... و سوزش و گرمی نکند لکن گرانی می کند، سر سنگینی تکلف: هر آنکه که دینار بردی بکار گرانی مکن هیچ بر شهریار، تکبر خودپسندی: پیر بدو گفت: جوانی مکن در گذر از کارو گرانی مکن. (نظامی)، گرانجانی سخت جانی: تونه و من در جهان زندگان راستی باید گرانی میکنم. (سند بادنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
عبور کردن گذشتن: ترکمانان بر اثر آنجا آمده بودند و بحیلتها آب بر کرد را گذاره کردم امیر را یافتم سوی مرو رفته. یا گذاره کردن تیر. گذشتن تیر از موضعی: یک چوبه تیر در کمان نهاد و بینداخت آن چهار پسر را بسفت و گذاره کرد، عبور دادن گذراندن: زرود هایی لشکر همی گذاره کنی که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
متحرک کردن براه انداختن، بدور در آوردن (جام ساغر و غیره) : ساقیا، پیش آر زود آن آب آتشفام را جام گردان کن ببرغمهای بی انجام را. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تلافی کردن (خسارت و مانند آن)، استخوان شکسته را بستن و بحال اصل برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذعان کردن
تصویر اذعان کردن
اقرار کردن اعتراف کردن خستو شدن معترف گردیدن گردن نهادن امری را
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باران کردن
تصویر باران کردن
باران باریدن، نزده رقصیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانی کردن
تصویر گرانی کردن
((گِ. کَ دَ))
سبب ملال بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جبران کردن
تصویر جبران کردن
توختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوران کردن
تصویر فوران کردن
Erupt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
Demolish, Destroy, Devastate, Ravage, Ruin, Wreck
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
Mislead
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جبران کردن
تصویر جبران کردن
Atone, Compensate, Recoup
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فوران کردن
تصویر فوران کردن
entrar em erupção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
enganar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
demolir, destruir, devastar, arruinar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جبران کردن
تصویر جبران کردن
искупить , компенсировать , возместить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فوران کردن
تصویر فوران کردن
извергаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویران کردن
تصویر ویران کردن
demoler, destruir, devastar, arruinar, destrozar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جبران کردن
تصویر جبران کردن
sühnen, entschädigen, zurückgewinnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فوران کردن
تصویر فوران کردن
ausbrechen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
in die Irre führen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فوران کردن
تصویر فوران کردن
wybuchać
دیکشنری فارسی به لهستانی